پنجشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۶

چند تكه

دو تا فيلم از كيشلوفسكي جديدن ديدم . يكي به اسم no end , blind chanc البته اگه درست نوشته باشم.
خيلي فيلم هاي جالبي بودند . طبق معمول فيلم هاي كيشلوفسكي زبان فيلم لهستاني بود با زير نويس انگليسي.
فيلم no end درباره مرگ يك وكيل جنايي بود و اتفاقاتي كه بعد از مرگش مي افتد و واكنش هاي پر و همسرش در اين رابطه . نمي دونم چرا هميشه صحنه هايي كه در فيلم هاي اين جناب است بخصوص صحنه هاي همخوابگي . زنان هميشه چهره هاي مغموم و در كل ناراحت دارند . گويي از عمل خودشان شرم مي كنند. هيچ وقت صحنه اي نديدم كه بعدش زن قيافه اي راضي داشه باشه .موسقي فيلم عالي بود . تمي از فيلم بلو را با خودش داشت . نكته جالب اين بود كه در اين فيلم زماني كه زنداني سياسي كه قبلن به اتهام همدسشتي با سران شورش به حبس محكوم شده بود حكم برائتش صادر مي شه تنها كسي كه خوشحال مي شه دختر كوچكش بود. انگار كه با اين عمل به آرمان نداشته اش خيانت كرده بود ... زماني كه اين فيلم را مي ديدم به ياد جريانات داخلي خيلي از گروه هاي فعال در ايران در هر زمينه اي افتادم .راستي كه هرجاي دنيا بري آسمون همين رنگ است ها ..

دارم مي رم سفر . نمي دونم قراره كجا برم ؟ ولي تصميم داريم تا هوا خيلي سرد نشده از راه كوه و پياده تا شمال بريم . اگه زنده برگشتم حتمن چيزكي مي نويسم

یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۶

هذیان های من

خیلی وقت است که می خوام یه چیزی بنویسم .ولی نوشتنم نمی یاد. حالم بده . از اینکه باید همه اش خودت را سانسور کنی حالم دیگه داره بهم می خوره. باید برای همه فیلم بازی کنی. با این ماسک سراسر روز را سر می کنم. بعضی وقت ها شبها موقع خواب هم یادم می ره که باید برش دارم. خسته هستم . چرا هیچکسی صدام را نمی شنوه...
همه جا خاکستری است . صورت ها خشن و خاکستری .. صدا از کسی در نمی یاد... چرا کسی به کمکم نمی یاد ؟ یعنی واقعن فریاد رسی نیست؟

شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۶

خیلی وقته که هیچی ننوشتم . این روزها طبق معمول هزار تا اتفاق تازه برام افتاده که مجال نوشتن را پیدا نکردم.
نمی دونم تا حالا براتون این اتفاق افتاده که با کسی تازه آشنا می شید ولی بعد از 10 دقیقه انگار که اون آدم را هزار سال است که می شناسید . برای من دقیقن همون اتفاق افتاده.
این روزها همه چی تازه است . سر یه کار تازه می رم . کار این شرکت برگزاری همایش و کنفرانس در سطح داخلی و خارجی است . من در بخش روابط بین الملل اونجا کار می کنم. جاش خوبه و از همه مهمتر این است که اونجا به خونه جدیدم نزدیک است . خونه خودم خیلی احساس خوبیه .....
امروز روز جالبی بود چرا؟ خیلی ساده است برای اینکه بعد از مدتها کمشکش تصمیم کبری گرفته بودم که دیگه راجع به یه نفر و چندتا مساله اصلن فکر نکنم و روزم رو خیلی خوب شروع کردم ولی خوب دیگه درست همین امروز اون موجود تماس گرفت !
یه جورایی احساس می کنم امسال برام غیر قابل پیش بینی است !!!! ولی همینطوری دوستش دارم .....
الان هم سرم داره از در می ترکه فردا هم بسیار کار دارم . خدای من باید یه مقاله بنویسم ولی اصلن حتی روش کار هم نکردم نمی دونم آخر و عاقبتم با این درس خوندنم به کجا می کشه ....
فعلن تا بعد .......

پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶



اين هاپو اسمش عدنان است

اولین پست سال 86

سفرنامه نازنینوپلو
این اولین باری است که دارم در سال 86 توی وبلاگم می نویسم .
سال 85 با تمام بی مهری هایش تمام شد . برای من که سال عجیبی بود . توی این سال بالاخره جرات انجام دادن خیلی از کارها را پیدا کردم .. سعی کردم بیشتر برای خودم زندگی کنم و دنبال کارهای مورد علاقه ام برم . فعالیت و حضورم را در اجتماعات زنان بیشتر کردم . تصمیم به جدایی را بالاخره با صدای بلند به زبان آوردن....
ماه اسفند ماه عجیبی بود. اتفاقات عجیبی برایم افتاد. یک برنامه سمینار از یکی از دانشگاههای ترکیه که استادانش در جنبش زنان فعالیت دارند برایم فرصتی پیش آورد که بتونم خیلی از تصمیماتم را عملی کنم.
با کانون هستیا اندیش آشنا شدم در جمعشون شرکت کردم. دوستان خوبی پیدا کردم. پابپای بقیه نگران 33 نفر دربند شدم . به پیشواز آزادی تعدادی از آنها رفتم. در روز 8 مارس همراه با بقیه در اجتماع مقابل خانه ملت شرکت کردم و از باتوم پلیس عزیز بی نصیب نماندم. نگران تعدادی از دوستانم شدم که آن روز به وسیله پلیس دستگیر شدند.... و برای اولین بار به دادگاه خانواده رفتم.
جالب بود برای خودم آنجا کلی بحث کمپین را راه انداختم. مواردی از قانون را که کمتر زنانمان می دانند از جمله ثبت طلاق در محضر بعد از دریافت حکم از دادگاه. برای اینکه از رثبت رجوع مرد بدون اطلاع آنها جلوگیری شود تا بعدن شوهرشان نتواند بدون اطلاع انها رجوع کند و برایشان دردسر درست کند . به خیلی ها توضیح دادم که حضانت با ولایت فرزند فرق دارد و اگر زورشان می رسد بروند و ولایت بچه هشان را بگیرند .......
احساس می کنی که اگه حتی به یه نفر به همنجسانت کمک کنی اون روزت بهتر است .( اين كلمه قشنگي نيست ولي بهترش را پيدا نكردم)
25 اسفند ماه به استانبول رفتم ... حس آزادی لامصب عجب حس خوبی است.
احساس اینو داشتم که بعد از مدت طولانی از قفس ها شده بودم . احساس زنده بودن داشتم .....
بعد از مدت ها باز خودم بودم و خودم. این خیلی عالی بود . دیگه نه کسی بود که براش باید برنامه بذاری و بگردونیش و بعدش هم همش نگران باشی که نکنه بهش خوش نگذشته باشه نه اینکه نگران این باشی که مبادا جمله ای را یادت رفته باشه ترجمه اش کنی و بعدش هم همه اش عذاب وجدان ....
برای خودم بودم . غیر از روزهایی که باید در دانشگاه حضور داشتم و در چند کارگاه شرکت می کردم بقیه روزها همراه با ام پی تری پلیرم توی خیابان ها مشغول پیاده روی و دقت در احوالات ملت .
با کلی از آدم ها سر صحبت را باز می کردم توی نانوایی، فروشگاه، رستوران، بازار، مترو، کشتی ازشان در مورد زندگی شان سئوال می کردم و اینکه آیا از زندگی شان راضی هستند؟ از زنان سئوال می کردم آیا مورد خشونت واقع می شوند؟ جالب بود که 80% از آنها معتقد بودند که جامعه ترکیه اصولن جامعه مرد سالار است. در محل کار اکثر زنان شکایت از نوع رفتار همکاران مردشان داشتند.
خلاصه اینکه در همه دنیا برای ما زنان گویا آسمان یک رنگ است و اینکه به عهده خودمان است که این رنگ را عوض کنیم ..
به یک نمایشگاه نقاشی و عکس که به مناسبت 8 مارس بود رفتم چقدر خوبه که بدون اینکه بترسی و خود سانسوری داشته باشی بتونی احساستو از زن بودن به راحتی بیان کنی .... یک رسیتال چنگ و فلوت رفتم که جای همگی را بسیار خالی کردم و از همه مهمتر اینکه یک باله دیدم از باله های مدرن که توسط یک گروه آوانگارد دانشجویی روسیه برگزار شده و جای همگی خالی بود . بسیار سفر خوبی بود .
تا بعد ....

چهارشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۵

می گم بعضی وقت ها حس ششم می یاد سراغم ... خودم هم باورش نمی کنم . امروز از صبح خیلی دلم شور می زد... یعنی شور که نه ... یه کمی منتظر یه اتفاقی بودم که خودم هم نمی دونستم چی بود.....
به مونا زنگ زدم که چه خبر ؟ گفت امروز یه تعدای از بچه ها را آزاد می کنند می یایی بریم جلوی اوین ؟ گفتم چرا که نه .. به بهانه دکتر زدم بیرون . توی راه یه دربست گرفتم و گفتم اوین وقتی سوار شدم آقای راننده پرسید ده اوین می ری دیگه ؟ گفتم نه زندان اوین می رم ... بعد از یه مدتی که در سکوت رانندگی می کرد و در ضمن هر از گاهی هم از توی آینه یه دیدی می زد ، نتونست طاقت بیاره و ازم پرسید خانم برای چی می خوایی بری اوین ؟ قیافه ات به اینایی که می ند اونجا نمی خوره ؟ گفتم آقای مگه بقیه که می رند اون جا چه شکلی هستند که من شبیه اونا نیستم؟ گفت نمی دونم ولی می دونم که مثل بقیه نیستی . اینو که گفت شروع کردم براش از کمپین تعریف کردن و اینکه چرا بچه ها را گرفته بودند بعدش هم یه دفترچه دراوردم و بهش دادم و ازش خواهش کردم که اونو بخونه خلاصه تا جلوی در زندان باهم گپ زدیم.
جلوی در که رسیدم یه تعدادی آدم بودند که من اصلن هیچ کس را نمی شناختم الا جواد منتظری . خلاصه بقیه کم کم آمدند داشتم با مونا و بیتا حرف می زدم که یهو در باز شد و بچه ها یکی یکی از در اومدند بیرون . میرم میرزا ناهید کشاورز سارا لقمانی زینب پیغمبر زاده و زارا و یه خانم دیگه من نمی شناختمش بعدش هم همه با هم رفتیم کانون زنان ....
خلاصه روز شلوغی بود. بعدش هم که قول و قرار فردا را گذاشتیم و من و مونا و گیتا اومدیم تا تجریش و از اونجا هم رفتیم خونه . بعدش که رسیدم به خونه فکر کردم اگه یه درصد فردا اتفاقی بیافته خوب همه جا کثیفه و مامانم اگه بیاد تهران که حالش بد می شه تا الان که ساعت 12:30 شب است داشتم تر و تمیز می کردم . الان هم فکر کنم دیگه کافی باشه خیلی خیلی خسته هستم تازه فردا صبح باید سر کارم هم برم .
خیلی خوبه که امشب یه تعدادی از خانم ها توی خونه شون کنار خوانوادشون هستند ولی بقیه مثل جلوه جواهری که عادت کرده بودم یه روز درمیون لینک هایی که می فرستاد را بگیرم و بخونم .... خانم شادی صدر خانم نوشین احمدی خانم شهلا انتصاری و بقیه که می گفتند اینها توی انفرادی هستند .. خدا کنه که بقیه هم زودتر از اون تو بیرون بیایند...
فردا روز زن است و دست دولت مهرورزی با رایحه خوشش در دنکنه که چقدر برایمان سنگ تمام گذاشتند و چه پاسی داشتند روز زن را ....
در هر حال روز زن مبارک باشه

روز زن مبارک باد

عجب دلم شور می زنه . پارسال این موقع اگه که کسی بهم می گفت که قراره امسال همه چی قراره کن فی یکون بشه فکر نمی کنم ذره ای از حرفاش را باور می کردم .
ولی مثل اینکه قراره همیشه این طوری باشه. وقتی که به چیزی فکر نمی کنی اون برات اتفاق می افته. مثلن اصلن فکر نمی کردم که امسال قراره که از اقای همسر جدا بشم..... ولی خوب دنیا پر از اتفاقات غیر قابل پیشبینی است دیگه ... فکر می کنم همین چیزا هم هست که دنیا را یه کمی قابل تحمل تر می کنه .........
خلاصه این طوریه دیگه ....
فردا 8 مارس است و روز جهانی زن . چند سال پیش یادم است که این روز را با دوستانم توی یه خونه می چپیدیم و روزی را که همه دنیا تقریبن دارند جشن می گیرند ما توی سوراخ موش یواشی در گوش هم پج پج می کردیم که مبادا خونه بغلی بشنوند و اتفاقی برای صاحب خونه بیچاره بیافته .....
الان هم که بهش فکر می کنم تقریبن چیزی عوض نشده است . الان هم به لطف آقایان مجبوریم این روز را تقریبن با دلهره به همه یادآوری کنیم ...
امسال مقاله های بسیار خوبی توی اینترنت پیدا کردم و خوندم درباره زنان اقصی نقاط دنیا .
با وجود اینکه می دونم همه تاریخچه هشتم مارس را می دونند ولی بازم می شه تعریفش کرد مگه بقیه حماسه های خودشونو هزار دفعه توی بوق نمی کنند و سر همه را نمی برند؟
مقدمه روز بین المللی زنان از ابتدای دهه 1900 میلادی پایه ریزی شده بود . توی اون بلبشوی انقلاب صنعتی و شکوفایی اقتصادی و فراوانی جمعیت و ظهور عقاید رادیکال همه و همه باعث شده بودند که زمینه برای ظهور چنین روزی فراهم بشود ....... در سال 1908 در حدود 1500 نفر از زنان نیویورکی راهپیمایی بر علیه قوانین تبعیض آمیز را برپا كردند و خواستار ساعات کار کمتر و دستمزد بالاتر و حق رای شدند. در سال 1909 بر طبق بیانه حزب سوسیالیست امریکا روز 28 فوریه به عنوان روز بین المللی زن اعلام شد و تا سال 1913 آخرین یکشنبه ماه فوریه را به عنوان روز زن جشن گرفتند. در سال 1910 در كنگره سوسیالیست ها که در کپنهاگ برگزار شد، مقرر شد که برای روز زن یک تاریخ قطعی و مشخص تعیین بشود. دليل پیشنهاد این روز حرمت گذاشتن به جنبش زنان بود و کمکی برای دست یافتن زنان در جهان برای دست یافتن حق رای برای زنان. بیشتر از 100 نفر از زنان حاضر در این کنگره از 17 کشور جهان به اتفاق آرا به این درخواست رای مثبت دادند . 3 نفر از این زنان بعدا به عنوان اولین زنان فنلاندی به پارلمان این کشور راه پیدا کردند. در پی اتخاذ این تصمیم در 1911 در کپنهاگ برای اولین بار در کشور های اطریش، دانمارک و سویس و آلمان تاریخ 19 مارس جشن گرفته شد و بیش از یک میلیون نفر جمعیت متشکل از زنان و مردان دوشادوش یکدیگر درکمپینی که درخواستش حق رای برای زنان و حق کار برابر و آموزش حرفه ای و رفع تبعیض جنسیتی در محیط کار بود شرکت کردند.
اگرچه چند هفته بعد در تاریخ 25 مارس فاجعه­ای در نیویورک به وقوع پیوست که جان بیش از 140 نفر را گرفت و به مثلث آتش شهرت پیدا کرد که بیشتر کسانی که در این فاجعه از بین رفتند زنانی و کودکانی بودند که از ایتالیایی ها و یهودی های مهاجر بودند . این فاجعه اسفناک باعث شده توجه بیشتری به وضعیت معیشتی و بهداشتی و ایمنی کارگاه ها معطوف شود. و در انتها به تدوین قانون کار در ایالات متحده امریکا منجر گردید. این مسایل باعث شد که این واقعه کاندیدای بعدی برای تعیین تتاریخ روز زنان مطرح شود. در این سال کمپین زنان تحت عنوان "زنان و گل سرخ" اعلام موجودیت کرد.
در سال های 1913 و 1914 در غروب جنگ جهانی اول زنان روسی کمپیني برای صلح را تشکیل دادند و تاریخ آن اولین یکشنبه ماه فوریه در سال 1913 بود .
در سال 1914 در باقی کشورهای اروپایی زنان کمپین خود را بر علیه جنگ و به علامت همبستگی زنان دوباره به راه انداختند .
در آخرین یکشنبه ماه فوریه زنان روسی اعتصاب خودشان را به عنوان " نان و صلح " در واکنش به اعتراض به مرگ بیش از 2 میلیون کشته در طی جنگ شروع کردند..
در مخالفت با سران سیاسی وقت زنان همچنان به اعتراض خودشان ادامه داند و تا اینکه 4 روز بعد تزار روسیه در اثر فشارهای کارگران و ملت مجبور به استعفا از مقام خود شد و دولت موقت کرنسکی حق رای را به زنان اعطا کرد. تاریخ شروع این حرکت اعتراضی که منجر به کشته شدن تعداد بیشماری از زنان شد در تاریخ 23 فوریه بود . در تقویم تزاری که در روسیه مورد استفاده قرارمی گیرد این تاریخ معادل 8 مارس است که در تقویم گریگوری که در سایر کشور ها مورد استفاده قرار می گیرد .

روز زن به همه زنان مبارک

سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۵

وبلاگ زنستان

... نمی دانستیم چند نفر را برده بودند فقط ناگهان دورمان خالی شد خیلی خالی !! شیطانک های رنگ ووارنگ جنبش زنان از داخل مینی بوس و وان تماس می گرفتند و مسیرشان را معلوم می کردند- رسیدیم عشرت آباد .....- بچه ها برویم عشرت آباد....رسیده و نرسیده موبایل ها به کار می افتد-نه برگشتیم...-بچه ها صبر کنید برگشتندیک عده گفتند :-اوناهاشن دارند توی شهر می گردونندشون!!! که بودند اینها ؟ نمایشی های سیار بودند شاید؟؟ردشان را گرفتیم یه بازداشتگاه مبارزه با مفاسد خیابان وزرا می رفتند . اما چرا آنجا ؟....شیطانک های جنبش زنان ترو تازه تر از آن بودند که به این زودی ها فاسد شوند. حتما اشتباهی رخ داده بود..برویم که ردشان را گم نکنیم...
بقیه اش را در وبلاگ زنستان بخوانید...

بیانیه کانون هستیا اندیش

در آستانه 8 مارس روز جهاني زن، جمعي از فعالان جنبش زنان، بار ديگر مورد خشونت واقع شدند.
اين افراد در اعتراض به روند غير قانوني بازداشت، بازجويي و دادگاه فعالان جنبش زنان در يك سال گذشته، مقابل دادگاه انقلاب گرد هم آمدند تا با تجمع مسالمت آميز خود از پنج تن از فعالان جنبش زنان ( نوشين احمدي خراساني، پروين اردلان، سوسن طهماسبي، فريبا داوودي مهاجر، شهلا انتصاري ) حمايت كنند.
ساعتي پس از آغاز، با وجود فضاي آرام حاكم بر تجمع، نيروي انتظامي اقدام به فحاشي، ضرب و شتم، دستگيري و بازداشت سي و سه تن از فعالان جنبش زنان ايران كرد.
اسامي بازداشت شدگان به شرح زير است:
جلوه جواهري – سارا لقماني – زارا امجديان- نوشین احمدی خراسانی- پروین اردلان- ناهید کشاورز- محبوبه حسین زاده- محبوبه عباسقلی زاده- نیلوفر گلکار- پرستو دوکوهکی- مریم میرزا- مریم حسین خواه- ناهید جعفری- مینو مرتاضی- فاطمه گوارایی- شهلا انتصاری- سوسن طهماسبی- آزاده فرقانی- ژیلا بنی یعقوب- ناهید انتصاری- آسیه امینی- شادی صدر- ساقی لقایی- ساغر لقایی- الناز انصاری- سارا ایمانیان- زینب پیغمبرزاده – طلعت تقي نيا.هم اكنون طبق آخرين اخبار رسيده بازداشت شدگان در بند 209 زندان اوين به سر مي‌برند.برگزاري تجمع‌هاي مسالمت آميز بر اساس ماده 20 منشور حقوق بشر و اصل 27 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، از جمله حقوق بديهي شهروندان است و چنين برخوردهايي نقض صريح حقوق اوليه جوامع انساني است.اين در حالي است كه اتهامات و پرونده سازي‌هاي اخير جريانات بنيادگرا در جهت زير سئوال بردن استقلال و وابسته نشان دادن جنبش زنان به جريانات خارج از كشور است.كانون هستيا انديش ضمن محكوم كردن دستگيري و بازداشت سي و سه تن از فعالان زن، خواستار آزادي بي‌قيد و شرط تمامي دستگيرشدگان تجمع اخير و توقف برخوردهاي غير انساني است.ما، ضمن اعلام هم‌بستگي خود با فعالان جنبش زنان، هم‌چنان پيگير وضعيت بازداشت شدگان خواهيم بود.«كانون هستيا انديش»
نسرین افضلی- مهناز محمدی- سمیه فرید- فریده انتصاری- رضوان مقدم.
هم اكنون طبق آخرين اخبار رسيده بازداشت شدگان در بند 209 زندان اوين به سر مي‌برند.
برگزاري تجمع‌هاي مسالمت آميز بر اساس ماده 20 منشور حقوق بشر و اصل 27 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، از جمله حقوق بديهي شهروندان است و چنين برخوردهايي نقض صريح حقوق اوليه جوامع انساني است.
اين در حالي است كه اتهامات و پرونده سازي‌هاي اخير جريانات بنيادگرا در جهت زير سئوال بردن استقلال و وابسته نشان دادن جنبش زنان به جريانات خارج از كشور است.
كانون هستيا انديش ضمن محكوم كردن دستگيري و بازداشت سي و سه تن از فعالان زن، خواستار آزادي بي‌قيد و شرط تمامي دستگيرشدگان تجمع اخير و توقف برخوردهاي غير انساني است.
ما، ضمن اعلام هم‌بستگي خود با فعالان جنبش زنان، هم‌چنان پيگير وضعيت بازداشت شدگان خواهيم بود.


«كانون هستيا انديش»

دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۵

لینک های پراکنده

از وبلاگ زنان صلح بخوانید شرح ماجرا را ....
وهمین طور زنستان ...
ایسنا هم نوشته
پس کی می تونیم راحت حرفمون را بزنیم؟...... ....
کسوف هم که طبق معمول خودش بی سرو صدا کارش را انجام می دهد
امید معماریان هم مطلب خوبی در این مورد نوشته .....

اطلاعیه کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت درخصوص بازداشت جمعی از فعالین زنان

اطلاعیه کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت در خصوص بازداشت جمعی از فعالین زنان

صبح امروز جمعي از فعالين جنبش زنان كه در حمايت از متهمين پرونده 22 خرداد 85 (شهلا انتصاري، نوشين احمدي خراساني، پروين اردلان، فريبا داودي مهاجر، سوسن طهماسبي) در مقابل دادگاه انقلاب تجمع كرده بودند، توسط نيروهاي پليسي و امنيتي محاصره و مورد ضرب و شتم قرار گرفتتند وسپس كليه افراد شركت كننده، متهمين و وكيل ايشان دستگير شدند. دستگيرشدگان ابتدا به پليس امنيت و از آنجا به مركز مبارزه با مفاسد اجتماعي (ساختمان وزرا) منتقل شدند. با توجه به اين كه نگه داري فعالين زن درچنين مكاني تناسبي با شان و جايگاه اجتماعي آن ها ندارد و طبق نص صريح قانون اساسي مذكور درماده ي 27شركت در تجمع هاي اعتراض آميز مردمي مجاز شناخته شده است، چنين اقداماتي نقض آشكار حقوق بشر و خلاف قانون اساسي است. نگه داري دستگير شدگان بدون تفهيم اتهام به آنان بازداشت غير قانوني محسوب مي شود. بر گزاري داد گاه رسيدگي به اتهامات شركت كنندگان در تجمع 22 خرداد در آستانه ي روز جهاني زن هتك حرمتي دوباره به جايگاه زنان در نظام مرد سالار ايران و بيانگر تلاش حاكميت براي ايجاد فضاي رعب و وحشت در راستاي جلوگيري از حضور پر شور آنان در برنامه هاي اين روز است. از جمله سمينار نقد و بر رسي طرح پذيرش جنسيتي دانشجويان در دانشگاه ها كه قرار بود امروز توسط كميسيون زنان دفتر تحكيم وحدت در دانشكده ي مديريت دانشگاه تهران بر گزار شود به دليل دستگيري سه تن از اعضاي اين كميسيون و نيز يكي از سخنرانان برنامه (شادي صدر) و محدوديت هاي شديدي كه بر ساير اعضا اعمال گشت لغو شد . يك هفته بيشتر از کلید خوردن پروژه نهادهای شبه اطلاعاتی غیر پاسخگو که در برخی نشریات جهت ایجاد تشویش و اتهام کاذب جاسوسی به فعالین جامعه مدنی لانه کرده اند، نمی¬گذرد. به راستی جز این نهادهای مخوف چه کسی ذهنی چنین بیمارگون دارد که از امضای کوچه به کوچه جهت تغییر قوانین تبیعض آمیز به اتهام جاسوسی نقب بزند و چه کسی چنین قدرت بی مسئولیت و غیر پاسخگویی را داراست که بر اساس همان توهمات کاذب چنین برخوردهایی را تدارک ببیند.
اینها همه در کنار حرکت خزنده وزارت علوم جهت ندادن مجوز به برگزاری برنامه­های مربوط به روز جهانی زن در دانشگاه ها، یادبود راستینی از تکریم مقام زن توسط جمهوری اسلامی به نمایش می­گذارد. کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت ضمن محکوم کردن این اقدامات و دستگیریهای غیر قانونی خواستار پیگیری نهادها و سازمانهای فعال سیاسی و مدنی و اعتراض شدید به وضعیت موجود می­باشد. همچنین کمیسیون زنان تحکیم با اعضای در بند خود و سایر بزرگان فعال دستگیر شده خانمها نسرین افضلی, زینب پیغمبرزاده، نیلوفر گلکار، مینو مرتاضی، سارا لقمانی، ژیلا بنی یعقوب، زارا امجدیان، پرستو دوکوهکی، محبوبه عباسقلی زاده، جلوه جواهری و سایر عزیزان اعلام حمایت و همبستگی میکند.
کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت
یکشنبه، 13 اسفند 1385
Posted by Picasa

دستگیری فعالین جنبش زنان

كنشگران خبر :13/12/85 حدود 33 نفر از فعالان جنبش زنان كه در اعتراض به دادگاه 5 نفر از فعالان اين جنبش، ‏امروز يكشنبه، اسفند از ساعت هشت ونيم صبح همزمان با برگزاري دادگاه، مقابل ‏دادگاه انقلاب تجمع مسالمت آميزي برپا كرده بودند، پس از گذشت حدود يك ساعت از ‏برپايي اين تجمع توسط نيروهاي نظامي – امنيتي بازداشت و به بازداشتگاه وزرا انتقال ‏يافتند.‏خبرهاي رسيده حاكي از آن است كه دادگاه پروين اردلان، نوشين احمدي خراساني و سوسن طهماسبي ‏و شهلا انتصاري و فريبا داوودي مهاجر، نفر از فعالان جنبش زنان، برگزار نشده است و چهار نفر از آنان به ‏هنگام خروج از دادگاه همراه بقيه بازداشت شدگان دستگير و به بازداشتگاه ‏عشرت آباد برده و سپس به بازداشت گاه وزرا انتقال داده شدند.بقیه اخبار را هم در همین سایت می تونید ببینید
بی بی سی انگلیسی هم در باره خبری داره ...
اینا مربوط به دیروز بود هنوز هیچ خبری ندارم .... با چندتا از بچه های هستیا صحبت کردم اونا سالم بودند ولی خوب بقیه الان نمی دونم چه اتفاقاتی داره می افته ... خدا کنه حالشون خوب باشه ....

شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۵

بیانیه درباره فشارهای غیرقانونی

بيانيه درباره فشارهاي غيرقانوني به فعالان جنبش زنان در آستانه روز جهاني زن: ما چشم به آينده دوخته ايم
تاریخ: 03/03/2007

روز جهاني زن در حالي فرا مي رسد که کشور ما در شرايطي بس بحراني قرار دارد. سياستهاي داخلي مبتني بر سرکوب و ارعاب و ناکارآيي سياست خارجي و پافشاري بر توليد انرژي هسته اي در حالي که اعتماد و اطمينان جهاني را از دست داده ايم، به عنوان مسأله اي تنش زا و تداوم سياست هاي جنگ طلبانه آمريکا و متحدانش در سراسر جهان به بهانه صدور دموکراسي و حقوق بشر از راه تحريم و حمله نظامي ما را در چالشي مداوم و روزافزون قرار داده است. از يکسو در فقدان يک ساختار دموکراتيک شاهد اجراي تصميماتي براي سرنوشتمان هستيم که بدون حضور ما يا نمايندگان واقعي ما اتخاذ مي شود و از سوي ديگر، فشار جامعه جهاني را بر گرده خود احساس کنيم که حلقه محاصره خود را با تهديد و تحريم و کابوس جنگ هر روز تنگ تر مي کند. ما، جمعي از فعالان جنبش زنان، در آستانه روز جهاني زن ( 8 مارس/ 17 اسفند 1385)، و با تبريک اين روز به همه زنان ايراني، اعتراض خود را به کليه سياست هاي پدر سالارانه خواه به نام تفسير ناصواب از اسلام، يا به نام حقوق بشر و دموکراسي را اعلام مي کنيم و اعتقاد داريم آنچه جامعه جهاني بايد بر آن پافشاري کند، بحث دموکراسي و حقوق بشر است و نه انرژي هسته ايي، آن هم از طريق گفتگوي ديپلماتيک و صلح آميز و نه جنگ و ويراني .
مروري بر وقايع مربوط به زنان در يک سال گذشته نشان مي دهد که علاوه بر تداوم تبعيض عليه زنان، از يکسو سياستهاي دولتي مبتني بر خانه راندن زنان شدت گرفته و از سوي ديگر فشار حاکميت بر فعالان جنبش مستقل زنان از فيلترينگ گسترده سايتهاي زنان گرفته تا تهديد، ممنوع الخروج کردن، احضار، بازجويي و بازداشت آنان به طور چشمگيري افزايش يافته است.
عليرغم همه فشارها و مخالفتها، جنبش زنان ايران هم اينک در يکي از پويا ترين و فعال ترين دوران هاي خود در طول تاريخ معاصربه سر مي برد و مجدانه طرح خواسته هاي زنان را در قالبهايي به مراتب سازماندهي شده تر از گذشته پي مي گيرد. فعالان جنبش ضمن تأکيد بر اصلي ترين خواسته هاي خود يعني رفع تبعيض حقوقي و عملي و برقراري عدالت جنسيتي، به عنوان يکي از پيشروترين نيروهاي اجتماعي نسبت به مسائل عام نيز واکنش نشان داده اند. گروههاي مختلف جنبش زنان در عين حفظ همبستگي، مطالبات گوناگون شامل رفع جداسازي جنيستي ، محوسنگسار ، اعتراض به قوانين تبعيض آميز، نگارش منشور زنان ايراني، تلاش براي شكستن سد حضور در ورزشگاه‎ها، فعاليت در جهت صلح و… را در قالب کمپين ها و کار گروه هاي مختلف پي گرفته اند. همبستگي همواره يکي از آرمانهاي جنبش زنان در ايران بوده است. ما فعالان جنبش زنان محاکمه تعدادي از فعالان اين جنبش را در آستانه 8 مارس، روز جهاني زن، نشانه تداوم سياست هاي سرکوب گرانه عليه مطالبات بر حق زنان ايران مي دانيم و ضمن محکوم کردن اين سياست ها و اقدامات، نسبت به تبعات منفي امنيتي نمودن فضاي مسالمت آميز فعاليت هاي مدني جنبش زنان هشدار مي دهيم و با تأکيد دوباره بر خواسته هاي دموکراتيک و خود جوش ملت ايران، به ويژه جنبش زنان، براي ابراز همبستگي با پنج نفر از فعالان جنبش زنان كه به اتهام دعوت به تجمع مسالمت‎آميز 22 خرداد در ميدان هفت تير، درست چند روز مانده به روز جهاني زن براي شرکت در جلسه دادرسي به دادگاه انقلاب فراخوانده شده اند (شهلا انتصاري، فريبا داوودي مهاجر، پروين اردلان، نوشين احمدي خراساني و سوسن طهماسبي) و نيز همه فعالاني که در يک سال گذشته مورد آزار، تحقير و توهين قرار گرفته، کتک خورده اند، احضار و بازجويي شده اند (از جمله ژيلا بني‎يعقوب، دلارام علي، عاليه اقدام‎دوست، آزاده فرقاني، بهاره هدايت، علي اکبر موسوي خوييني، نسيم سلطان‎بيگي، مريم ضياء، ليلا موسي زاده ، فاطمه حاج حسيني، معصومه ضياء، فريده فرهي و... كه به دليل شركت در تجمع 22 خرداد دستگير و محاكمه شده يا در انتظار محاكمه هستند) و فعالان زني كه دستگير شده‎ و در انتظار پرونده‎سازي هستند (از جمله طلعت تقي نيا، منصوره شجاعي و فرناز سيفي كه به خاطر قصد به شركت در يك كارگاه آموزشي در هند در فرودگاه بازداشت شده‎اند)، روز يکشنبه، 13 اسفند ساعت 8 و نيم صبح در مقابل دادگاه انقلاب (واقع در خيابان شريعتي، ابتداي خيابان معلم) حضور مي يابيم و اعتراض خود را نسبت به هر گونه برخورد امنيتي و قضايي با فعاليت‎ هاي مدني و مبارزات مسالمت آميز زنان براي احقاق حقوق خويش ابراز مي داريم.
ما چشم به آينده دوخته ايم.
امضا کنندگان:
زهره ارزني، نسرين افضلي، زارا امجديان، اميلي امرايي، آسيه اميني، شهلا انتصاري، يلدا ايراني، سما بابايي، ژيلا بني يعقوب، طلعت تقي نيا، فرنوش تهراني، جادي، جلوه جواهري، ناهيد جعفري، اشرف چيتگر زاده، مريم حسين خواه، آزاده خسروشاهي، فريبا داودي مهاجر، پرستو دوکوهکي،نيلوفر رستمي، عيسي سحر خيز، احترام شادفر، فخري شادفر، منصوره شجاعي، مهسا شکرلو، شادي صدر، محبوبه عباسقلي زاده، فريده غائب، فاطمه فرهنگخواه، آزاده فرقاني، ليلي فرهادپور، گيسو فغفوري، پريسا کاکايي، رويا کريمي مجد، ناهيد کشاورز، فاطمه گوارايي، سارا لقايي، ساقي لقايي، سارا لقماني، مهناز محمدي، هما مداح، سحر مرانلو، مينو مرتاضي لنگرودي، سيمين مرعشي، کاوه مظفري، خديجه مقدم، رضوان مقدم، وجيهه مقدم، ناهيد مير حاج، فيروزه مهاجر، روزبه ميرچرخچيان، مريم ميرزا، زهرا مينويي، شيوا نظرآهاري، مصصطفي نيلي

یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۵

تعجب

حسین جان فقط خواندی و خندیدی؟
(از اینجا به بعد به نقل از حسین درخشان است)
این را خواندم و خندیدم، گفتم شما هم بخوانید:

آدرس گرفتم و فرداش رفتم. ایندفعه خیالم راحت بود که طرف آشناست و رعایت بعضی مسائل را میکند. در زدم و خود آقای رییس در را باز کرد. تا گفتم سلام و من از طرف فلانی برای کار آمده ام گفت شما از همین حالا با حداکثر حقوق استخدام هستید!

گفتم میشه لطفا بگین کار من اینجا چی هست؟ گفت هیچی! شما فقط تو این شرکت راه برین یا پشت میز بنشینید و جواب
تلفن بدهید. من خودم همه کارها رو میکنم!

نیم ساعت هم نگذشته بود که دستور داد ناهار آوردند. بعد در شرکت را قفل کرد و گفت کار دیگه بسه، الان موقع استراحته! وقتی داشتیم غذا میخوردیم برایم شروع به تعریف کرد که با وجود وضعیت خوب مالی و زن و بچه، زندگی اش غم انگیز و خالی است و او نیاز به دختر جوانی دارد که براش درددل کند. بعد یکدفعه گریه کنان به من حمله کرد و گفت که اگر نذارم سرشو رو سینه من بذاره خودشو میکشه! من هم جیغ زدم و فرار کردم. شب همه رو برای بابام تعریف کردم. گفت دخترم فعلا بشین خونه یه لقمه نون هست با هم میخوریم تا بعد ببینیم چی میشه.

ملت واقعا چقدر با ذلت دختربازی می‌کنند. آدم خجالت می‌کشد بخدا
!

یعنی تمام مشکل همین است ؟ که ملت چقدر با ذلت دختر بازی می کنند؟ یعنی اصلن از لابلای این سطور عدم امنیت خودش را فریاد نمی زنه؟ یعنی فقط درد این است که مردان محترم این مرز و بوم نحوه و راه و روش صحیح ارتباط جنسی را بلد نیستند؟
حالم بد شده ...نمی دونم چی باید بگم ؟اصلن چیزی می شه گفت؟

پنجشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۵

سفرانه

دارم می رم سفر .... الان الان نه یک ماه دیگه می رم ولی از حالا شوق سفر داره دیوانه ام می کنه ..
دلم می خواد خیلی چیزاینچا بنویسم ولی نمی شه خیلی احساس امنیت نمی کنم ...
شاید یه روزی همه چی را بنویسم ....
می دونم که اینجا را می خونی ولی هیچی از فارسی سرت نمی شه فقط اینو بدون که دلم برات خیلی خیلی بی قرار است .....

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۵

تصحیح

بخشید تصحیح می شود
منبع خبر روزنامه ایران بود نه همشهری

برای استرداد باغ تصرف شده قلهک شکایت می کنیم

رئیس بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس گفت : بزودی شکایتی برای استرداد باغ تصرف شده قلهک توسط دولت انگلستان تقدیم قوه قضائیه می شود . به گزارش مهر - سردار میرفیصل باقرزاده افزود : دولت و مجلس و دستگاه های قضایی مصمم به باز پس گیری ملک مذکور هستند و کمیته های تخصصی قوای سه گانه کشور این موضوع راکارشناسی کرده و مدارک مورد نیاز جهت طرح دعوا در محاکم داخل کشورمان تهیه شده است.
منبع : روزنامه همشهری - تاریخ 2 بهمن ماه -شماره 3554- ستون گزیده اخبار

*البته این باقرزاده با اون باقرزاده کلی فرق می کنه ولی من هرچی فکر کردن نفهمیدم باغ فلهک چه ربطی به بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس داره؟

شنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۵

کمپین 1 میلیون امضا

روز پنجشنبه ساعت 2عصر قرار است برای جلسه معارفه با کمپین 1 میلیون امضا برم. دل توی دلم نیست . ساعت 2 شده است جلوی در خونه هستم. خلاصه تا ساعت 3 دیگه همه شون پیداشون میشه و جلسه شروع می شه . خیلی خوب بود . کلی صحبت های خوب خوب کردیم و سرآخر قرار شد که برای جمع آوری امضا فعالیت کنیم. ....نمی دونم با این امضا ها کاری از پیش می بریم یا نه ولی مهم اینه که حتی اگه یه نفر هم امضا کنه یعنی اینکه یه نفر بیشتر به حق و حقوقش آگاه شده و این آگاه شدنش است که خوبه
خوب دیگه اینم از گزارش کار پنجشنبه فکر کنم تا ساعت 8 شب اونجا بودیم.
الان هم داشتم وب گردی می کردم این را پیدا کردم
ازدواج سه نفره!
مجید عامری- دیگر كسی برای عروسی به ده نمی‌رود. گذشت روزگاری كه رنگ‌ها، بوی خوش غذای اصیل و سادگی، بهانه‌ای بود برای شركت در جشن‌های روستایی. حالا چه این همه عكس از رنگ و رنگ. بیرون از كادرهای چشم‌نواز، اعتباری به رنگ‌ها هم شاید نباشد كه می‌گویند همه مصنوعی‌اند؛ حكایت هیجان‌زدگی جماعت روستایی از دیدن لنز، دوربین، آدم شهری!
با این همه اما هنوز هم بهانه‌هایی هست برای سراسیمه دویدن سوی عروسی در یك روستا. همین كه به گوشت برسد دامادی درروستایی، یك شب دو عروس را كنارش نشاند.......
مخم سوت کشید این چه وضعیه ؟ کسی حرفی و سخنی ؟ نبود؟

چهارشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۵

بی حوصلگی های من ...

خیلی امروز حالم خوب نیست . حسابی خسته هستم . هم جسمی و هم روحی...
بنابراین امشب می خوام برم مسافرت . به تنهایی . خیلی وقته تنها مسافرت نکردم.... یادش بخیر...
تنها خبر خوبی که توی این چند روزه شنیدم حکم نازنین فاتحی بوده است ... دست خانم شادی صدر درد نکنه و حالا باید برای دلارا دل نگران باشیم ...
کی این نگرانی ها تمام می شود؟.....

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۵

یه اتفاق جالب

خیلی خوبه که بدونی وقتی ناراحتی یه کسی هست بتونی براش درددل کنی و خودتو براش لوس کنی. خیلی خوبه که با یه کسی تله پاتی ات اینقدر قوی باشه که یه شبی که تا صبح داشتی خشک گریه می کردی صبحش بیایی و ببینی که برات ایمیل فرستاده که خیلی نگرانتم دارم می یام ایران ببینمت . یعنی فقط به خاطر تو این همه راه را بیاد و درست وقتی که از همه جا مونده و رونده هستی بهت زنگ بزنه که من اومدم و بیا پیشم.
خیلی صحبت باهاش بهم آرامش می ده . کلی دعوام کرد. کلی بهم خندید. گفت که داری عین 14 ساله ها رفتار می کنی. ... هیچ کس توی دنیا مهمتر از خودت نیست برای اینکه همه بالاخره یا هستند یا نیستند ولی خودت همیشه با خودت هستی.
چقدردلم برای آیریش کافی های که درست می کرد و توش عسل برام می رخت و بعدش هم به این اخلاق عجیب و غریب من می خندید که این چه ترکیببی است که تو می خوری قهوه – کنیاک – عسل ....
بهم گفت که خیلی از مردا نمی دونند که چی می خوان . کلی برام فلسفه بافت تا ساعت 8 شب بعدش با هم رفتیم بیمارستان ... عمل جراحی قلب داشت . باید یه قلبی را برای یه ادمی تعویض می کردند... و منو باخودش برد توی اتاق عمل ... هیجان انگیزترین تجربه تمام عمرم را داشتم . اون موقع که اون ادم داشت توی اتاق با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می کرد به این فکر افتادم که مشکلاتم چقدر پیش پا افتاده است ...
الان خیلی هیجان دارم و کلی کار این هفته همه اش در مسافرت های بین شهری هستم ... شاید نتونستم پستی بفرستم تا بعد....

شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

سر درخت چکنم؟

نمی دونم آدم باید خودش بطلبه یا اینکه صبر کنه تا طلبیده بشه؟
ولی اگه خیلی هم صبر کنه ، ممکنه هیچ وقت نطلبندش .... پس چکارباید کرد؟

چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۵

Biorhythm

نمودار زيست آهنگ یا بیو ریتم چيست ؟
شما ها می دونید؟ اینو که بخونید می فهمید . مال من که خداییش خودم خجالت کشیدم . منحنی از این سینوسی تر ممکن نبود ...
الان سرکارم هستم . و خداوند هرگونه وجدان کاری بیش از اندازه و جاه طالبی زیاد را لعنت فرماید

چند تا چیز بی ربط

اینقدر همه چیز عجیب و تند و یکهویی اتفاق افتاد که نه شروع شدنش را فهمیدم و نه تموم شدنش را .... بعدش سکوت . این سکوت دیوانه ام می کنه . گرچه که خودم چندان اهل صحبت نیستم ولی سکوت این طوری را اصلن دوست ندارم... یه چیزایی را یادم رفته بود که یواش یواش داره بازم یادم می یاد .. نمی دونم خوبه یا بده ولی فعلن که باید دید چه اتفاقی قراره بیافته
صبح داشتم می آمدم سر کار . توی خیابون عباس آباد پشت چراغ قرمز آمبولانس مرتب آژیر می کشه و بوق می زنه ته ترافیک هم هست . 3 تا پلیس ایستاده اند و فقط حواسشون به جریمه کردن ماشین هاست .زنی از آمبولانس پیاده می شه شروع می کنه به جیغ کشیدن . همه ماشین ها دارند بوق می زنند ولی پلیس های محترم اصلن توجهی نشان نمی دهند .سریعتر می رم که به یکی شون بگم که چراغ را سبز کن . .. می رسم و می گم تنها واکنش نگاهی است که به من می شه ... زن به سرعت می دوه .. به طرف آمبولانس و بعدش یه صدای جیغ ... فکر کنم که هرکسی که اون تو بود نفس آخرش را کشید و جالب واکنش پلیس های عزیز بود که هیچ بود هیچ واکنشی . واقعن نمی دونستم چی باید بگم . فقط تونستم بگم که اگه برای خونواده خودت این وضعیت پیش بیاد اون وقت هم همینقدر خونسردی ؟ به مسخره خندید و هیچ نگفت .. به کجا داریم می ریم ؟ اینقدر حماقت ؟ من نمی دونم توی دانشکده پلیسی افسری سرباز خونه یا هر کوفتی که هست چی یاد اینا می دهند؟ اصلن چیزی یاد می دهند؟ یا اگه هرکی هرچی هم بلده ازش می گیرند؟
چهارشنبه هفته پیش هم ساعت 9:30 بود که زیر پل سید خندان بودم برم خونه . مسیری که برای رفتن به خیابون رسالت ازش استفاده می شه مسیر عجیبی است با آدم های عجیبتری که توی این خط مسافرکشی می کنند. یه پیکان خیلی درب و داغون جلوی مسیر هتل تهران ایستاده بود و سرو صدایی ازش در می امد .بعدش یه داد و در باز شد و یه دختری را از ماشین انداختند بیرون و سریع گاز دادند ورفتند. دخترک به زحمت 19 سال داشت و از شدت استفاده از مواد مخدر چشماشو نمی تونست باز کنه یا شاید هم از شدت درد بود تمام تنش کبود بود و از بینی اش هم نم نم خونی می آمد. با یه خانم دیگه که مثل من می خواست به اون طرف پل بره رفتیم طرفش نمی تونست حرف بزنه . یادم افتاد یه پلیس همیشه این دور و اطراف بود . خلاصه با هزار بدبختی آقا را پیدا کردیم زنگ زد گشت که بیاد دختر را ببرند. هرچه گفتیم باید ببریمش بیمارستان حالش بده گفت نمی شه الان نمی شه ... خلاصه بردنش و نشد که بفهم که آخر و عاقبتش چه شد ولی از اون موقع هر وقت می رسم زیر پل ناخودآگاه دور و اطرافم را نگاه می کنم شاید ببینمش ...

یکشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۵

دیشب رفتم لواسان . برای اینکه وسایلم را جمع کنم . بیام تهران . عجیب بود احساس یه ادم کاملن غریبه را داشتم .موقعی که رفته بودم داخل خونه. یه کمی دلم برای اونجا و سکوتش تنگ شده بود ولی خیلی احساس ناراحتی نکردم . نمی دونم شاید هنوز توی شوک این قضیه هستم ... واقعن یه تصمیم اشتباه زندگی چند نفر را خراب می کنه.. همون موقع می گقتم که من نمی تونم یه جا بند بشم ولی کسی گوش نکرد... حالا هم یه حس بدی توی وجودم چرخ می خوره. بی حس و حالم .. می خواستم برم شمال ولی هوا خوب نیست شاید فردا برم کوه . خیلی وقته که نرفتم و دلم حسابی تنگه

شنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۵

خبر جدایی

روز جمعه خیلی روز عجیبی بود . یعنی اصولن این هفته هفته عجیبی بود. بهش گفتم که می خوام باهات حرف بزنم... گفت خوب ... اومد ... تمام حرفهایی را که قبلن بهم گفته بود دوباره و دباره گفت... موقعی که داشت حرف می زد نگاهش می کردم ... خیلی برام دور بود این آدم راستش اون موقع به انی نتیجه رسیدم که همیشه دور بوده ... وگرنه چه طوری متوجه نشده؟ یعنی هیچ چیزی نفهمیده ؟ گذاشتم خوب حرفاش رو بزنه بعدش در نهایت آرامش بهش گفتم که متاسفم و دیگه ادامه این همراهی از توان من خارج هستش و دیگه به آخر خط رسیدیم ... آره بالاخره این اتفاق داره می افته . من که تقریبن یک سالی است که به این تتیجه رسیده بودم . بهش هم گفتم .بهش گفتم که برای تمام انسانیت هاش در این مدت با هم بودم متشکرم بهش گفتم که خیلی ازش یاد گرفتم ولی خوب این حس کوچ که در من هستش نمی تونم باهاش کاری کنم ... نمی خوام تا آخر عمرم خودم را درگیر کنم ... از اول هم بهش گفته بودم ... دلم براش خیلی سوخت ... و این جا بود که دیگه فهمیدم که واقعن به آخر خط رسیدیم ...اومدم بیرون یه نفس عمیق ... وای که چقدر سبک هستم ... دوباره خودم هستم و خودم ...

پنجشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۵

امروز پنجشنبه است و تصمیم گرفتم که نرم سر کار و به خودم مرخصی بدم .چقدر تنبلی و بطالتی خوبه .دیشب موقع خونه رفتن فکر کنم ساعت حول و حوش 9:30 بود صحنه ای دیدم که هنوز هم وقتی یادش می افتم حالم دگرگون می شه . بعدن درموردش بیشتر می نویسم . امشب هم قراره که با یه آدمی که خیلی دوستش دارم و دیدنش برام همیشه یه رویا بوده برم بیرون .... این روزا خیلی همه چی عجیبه ... فکر کنم که برنامه رفتنم داره جور می شه ببینم تا چی می شه

سه‌شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۵

دلهره شیرین

به دلهره شیرین تو وجودته که مثل دوران نوجوانی ات هی مدام دلت توی قفسه سینه ات قل می خوره بالا و پایین و تاپ و توپ می کنه .. .... انگار که همش گیج و فراموشکاری و هی تند تند تنت گر می گیره ... چشمات همش برق می زنه .....باحاله