دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

چرا یکی پیدا نمی شه این مردک احمق را خفه کنه؟ واقعن خجالت نمی کشه این حرفا را می زنه؟ زنان عزیز زودتر بشتابید که وقت طلاست . تا می تونید بپه پس بیاندازید
گه بگیرنتون که همه چی را به مسخره می گیرید
حالم از هر چی واژه دین و اسلام است بهم می خوره اصلن این روزا حالم از همه ادما بهم می خوره
گندتون بزنه

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵

چرا هیچ کسی منو دوست نداره ؟ چرا هیچکسی حالمو نمی پرسه؟ چرا باید من اینقده کار کنم که وقتی می رسم خونه از شدت خستگی نتونم لباسمو در بیارم بعدش بیهوش بشم؟ چرا باید همش نگران باشم .... چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۵

ترویج فمینیسم

اعتراض به فیلم های سینمایی
نماینده مردم بویراحمد و دنا در مجلس در نطق پیش از دستور خود به پاره ای از مصادیق نحراف و ابتذال در آثار سینمایی سال های اخیر اشاره کرد و گفت : ترویج فمینسیتی یکی از این مصادیق است که در تعداد زیادی از تولیدات سینمایی سال های اخیر با نمایش ظلم و خشونت مردان نسبت به زنان حتی در قشر تحصیلکرده و القای این مطلب که ریشه این ظلم و ستم ها در فرهنگ و مذهب است تشویق به اعتراض مخالفت و مقابله زنان با خشونت های مردان و زیر پا نهادن فرهنگ و سنت می شود.
به نقل از روزنامه کارگزاران 20 مهر ماه

کسی که معترض نیست؟

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۵

بابا جان این چه وضعیه . این آقای رئیس رفته الان داره توی پیکادلی خوش گذرونی من بیچاره باید با این دولتی های زبون نفهم قصه حسین کرد شبستری بگم ؟
آخه خدا را خوش می یاد؟

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

..........

خودم را یادم رفته بودusername & password وای می خواهید بخندید؟ بعد از مدتها اومدم که بنویسم یعنی با بدبختی پیداش کردم .... تا من باشم که تند تند بنویسم .خوب بازم اومدم. دیگه فکر کنم تا مدتی تند تند بنویسم . خیلی بد است که من نمی تونم افکارم را انسجام بدم و شروع کنم به نوشتن.پسرک همیشه فکر می کنه که من خیلی خوب می تونم بنویسم .ولی من فکر می کنم که اصلن هم اینطور نیست . وقتی نوشته های بقیه دوستان را می خونم به این نتیجه می رسم که من اصلن برای نوشتن خلق نشدم .ولی دیشب موقعی که داشتم توی تختم بیهوش می شدم . به این قضیه فکر کردم که نه باید بنویسم.مگه اینجا مال من نیست پس باید اون جوری که دوست دارم بتونم بنویسم .از هرچی که دوست دارم. امیدوارم شما هم بهم کمک کنید برای اینکه افکار زیادی توی کله ام است که دلم می خواد با بقیه شریک بشم.(هرچه کردم که این کلمه می خواد را اینطوری به کار نبرم نشد که نشد).خوب دیگه بهتره یه ذره ازاوضاع و احوالم در الان براتون بگم :
الان درحال حاضر بازهم رفتم سرکار توی یه شرکتی هستم که کار ها مربوط به کنترل ترافیک این شهر خراب شده را انجام می دهدد.جای خیلی باحالی است .از همه باحاتر رئیسم است . این رئیس ما خیلی نقل داره . ماجراهای زیادی با هم داریم . از این به بعد براتون از ماجراهای منو رئیسم براتون زیاد می نویسم . الان هم تهران نیست . رفته کنفرانس توی لندن . خلاصه از فرصت استفاده کردم و گفتم یه سری به اینجا بزنم . فعلا دیگه باید برم . تا بعد ......