سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۸

"به دختران نه ساله هم حق رای بدهید"

می خواستم دیگه هیچی راجه به سیاست ننویسم. دیگه هیچی راجع بهش نگم ولی مگه می شه؟ توی مملکتی که سیاست حتی از نون شب هم واجب تره مگه می شه تافته ی جدا بافته بود؟ وقتی میشنوی که پرستو را به جرم برگزاری کارگاه های کمپین براش حبس تعزیری بریدن یعنی این شمشیر دامکلوس را بالای سرش نگه داشتن، پرستویی که از نعمت مهمون نوازیش برخوردار بودم، وقتی می شنوی مریم مالک را بردن، ... و بعد از تمام اینا روی سکوی کیوسک روزنامه فروشی ناگهان نگاهت به افاضه کلام این نماینده مجلس در مخالفت با لایحه دو فوریتی دولت در صدر مطالب روزنامه آقتاب اومده ، میخکوب می شه "به دختران ۹ ساله هم حق راي بدهيد " باز هم می تونی ساکت باشی؟
نمی خوام خیلی باریک بین بشم، ولی این جمله خیلی توهین بدیه!مگه نمی شد بگن که بچه های 9 ساله .
مگه همین دختر 9 ساله ای که ایشون به داشتن حق رایش مخالفه، از نظر دین اسلام بالغ به حساب نمی یاد؟
دم خروسه یا قسم حضرت عباس؟
حالم از این دامب و دومب الکی ، انتخابات زورکی به هم می خوره . بوی گند و عفنش انقدر زیاده که دیگه نمی شه نفس کشید...

دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۸

تردید های من

فکر می کردم می شه. ولی نشد خیلی هم سعی کردم ....
نمی شه دیگه نمی دونم چرا اینقدر به خودم فشار می یارم... با این کارم هم خودم اذیت می شم هم آدم های دور و اطرافم
اصلن حالم خوب نیست دوست ندارم حرف بزنم
چه فایده که اصلن حرفی بزنی ، با دوستی امروز صحبت می کردم بهش گفتم به این نتیجه رسیدم که من فارسی بلد نیستم . چون هرچی من می گم دیگران نمی فهمند و بلعکس !
اینقدر این ماسک را به صورتم کشیدم که دیگه چسبیده به پوستم و جدا نمی شه ...
نمی دونم کجام؟چی می خوام؟
بازم باید به گمانم برم در غار تنهایی... اصلن حوصله حرف زدن با کسی را ندارم . تمام تلفن ها و پیغام هامو بی جواب گذاشتم ...
مثل تمام سئوال های خودم که بی جواب مونده ...
چقدر بده که سنتزی نباشه ...
چقدر بده که دیگه اصلن هیچی نباشه ، یا شایدم هم از اول چیزی نبود و این تمامن تصور من بود؟
یکی به من جواب بده ....

چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۸

می توانی ....

...می توانی با آزوهایت جهانی آرام یا سرکش از آن خود برپا کنی.می توانی تار آرامش را در پود آشفتگی ببافی. می توانی در بهشت جهنمی برپا کنی.مهم این است که روحت را چگونه شکل دهی...

یکشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۸

گزیده های من!

- می گم: دلم یه مرد می خواد کنارم باشه ...

- می گه :پس تو هم یکی رو دلت می خواد که بهت امر و نهی کنه !!!!!

آخه من به این موجود چی بگم؟!