شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

بازم سلام
بعد از مدت یکسال و اندی آمدم . چقدر اتفاق در این مدت افتاد خدا می داند. چقدر بحث های وبلاگی گرم و سرد شد .همه به هم بد و بیراه گفتند خوب گفتند توی مملکت در سطح سران کلاس های آشپزی دایر شد و کیک زردی پخته شد که گویا آش دهن سوزی هم هست آقایان برای کنفرانس رفتند آمریکا از توی وزارت امور خارجه سر درآوردند و لابی های بسیاری انجام شد.خواهرزاده خوشگل من یکسالش شد و تقریبن یکسالی هم هست که خواهر کوچکم توی ایتالیا داره درس می خونه و ندیدمش کارم را عوض کردم . دوباره مشغول درس خوندن شدم. و دست آخر اینکه هم چنان زنان این مرز و بوم را به بهانه های واهی به کشتن می دهند و کسی نیست که فریاد رسی باشد......
دلم برای اینجا خیلی تنگ شده بود بازم تصمیم دارم که بنویسم . از تجربیاتم و مشاهداتم در یک مکان کاملن زنانه . منطقه ممنوع آقایان. شاید براتون جالب باشه .
توی این یکسال خیلی اتفافات عجیبی توی زندگیم افتاد و آخریش توی تابستون بود که یه جورایی ضربه آخر رو بهم زد ... برای تغییر اگر خودم تنها بودم همون موقع اقدام می کردم ولی خوب یه جوری یه نفر دیگر هم توی این موضوع دخیل هستش... دارم برنامه ریزی می کنم برای خودم، دارم دوباره طعم تنهایی و لذتش رو تجربه می کنم و یادم به اون روزها هست... حالم بهتره خیلی زیاد ولی خوب سعی می کنم زیاد نشونش ندم... از خودم خیلی بدم ی یاد که دارم یه جورایی نقش بازی می کنم ولی خوب برای آماده کردنش احتیاج به زمان دارم نمی تونم یهویی زیر پاش رو خالی کنم و بهش بگم می خوام برم می خوام برم که دارم خفه می شم و هوا ندارم برای نفس کشیدن جا ندارم برای تکون خوردن...
تغییر خیلی خوبه، دارم برنامه ی یه سفر رو می ریزم. برای یه کنفرانس توی استانبول ... خیلی هیجان دارم حیلی ...
فعلن تا هفته بعد