پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۸

آقای ابطحی عزیز

آقای ابطحی عزیز

دیشب به تلخی گریستم . با مشاهده ی شوی تلویزیونی مناظره آقایان به حال خودمان گریستم.
شرم و حیا کجاست؟واقعن مسلمانید؟همه سردمداران جمهموری اسلامی را می گویم؟ آبا به راستی برای مردم است که این چنین در شوق وصال این صندلی خودشان را به هر دری می زنند؟ به گمانم قصه روایت دیگری دارد که در شور حسینی کارناوال انتخابات گم شده است.

گریستم به تلخی . برای این 30 سال گریستم. می گویید صدای پای دیکتاتوری می آید. صدا ها چه دیر به گوشتان می رسد. 30 سال است که این صدا گوش هایمان را کر کرده است.تازه صدا را شنیده اید؟چرا؟حالا نگرانید؟ چرا؟ به راستی برای مردم است؟ این قصه دیگر کهنه است به همان کهنگی که دیشیب این دو برادر محترم هرجا که نمی توانستند ادله منطقی بیاورند و یا داستان دیگری در میان بود از مردم ایران و امام خمینی وام می گرفتند.
چه تضمینی است برای آقای موسوی؟من و شما که یادمان نرفته است کشتارهای دهه 60؟ سال هایی که از کودک 16 ساله هم نمی گذشتند. چه کسی بر قوه مجریه بود؟
برای یک گردهمایی کوچک فامیلی می باست هزاران ترس واخورده از کمیته های محترم زمان آقای موسوی داشت.
چه تضمینی است به آقای کروبی؟ مجلس سوم را که یادمان نرفته ؟ راه دور چرا برویم؟مجلس ششم...
چه تضمینی است بر آقای رضایی؟....
آقای ابطحی عزیز خانه از پای بست ویران است. در سخنرانی بهشت زهرا عنوان شد شاه ایران را قبرستان کرده بود. بعد از 30 سال تمام ایران قبرستان است . 70 میلیون مرده ی متحرک داریم.
چه کسی پاسخگو است؟ من ؟ شما ؟ آقای کروبی؟ یا آقای احمدی نژاد؟شکایتمان را به محضر کدام قاضی صالح بی طرف ببریم؟ که گوش شنوا داشته باشد؟
فرندانمان از مملکت می گریزند چرا که اگر بمانند سرانجامشان یا در زندان یا گوشه قبرستان ...
دلم به درد آمد و گریستم ... خدا آخر و عاقبت همه مان را ختم به خیر کند