چهارشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۵

چند روز پیش یه ایمیل گرفتم . از یکی ازکسایی که در قدیم نسبتن نزدیک می شناختمش و بعدش دیگه نشناختمش. جالب بود . نمی دونستم وب لاگم خواننده ای هم غیر خودم دارد.... بگذریم . آدم ها همیشه بخش مهمی از زندگی من به شمار می آمدند با توجه به این نکته که آدم هایی که دور و اطراف من بودند و بعدش نبودند آخرش دوباره پیداشون می شه. هرکدوم از کسایی که از زمان بیشتر از 2 سال دو رو اطراف ما باشند بعد از یه مدتی یادآور یه بخشی از زندگی تون می شند . بعدش با صحبت کردن و یا دیدن و یا یادآوری اون آدما یاد بخشی از زندگی تون می افتید . مثل اینه که وقتی با دوستای دوران دبستان تون صحبت می کنید یا عکسی ازشون می بینید یاد دوران دبستن بیافتید. خوب بعضی وقتها این یادآوری خیلی خوب نیست این آدم هم نشونگر یه بخش خیلی خاص از زندگی من بود که خیلی دوست ندارم یادش بیافتم.یاد اون بخش از زندگی برای اینکه یاد آور از دست دادن دوتا از آدم هایی بود که برام خیلی عزیز بودند. هیچ ربطی هم به اون ادم نداره ولی از وقتی که باهاش صحبت کردم خیلی یاد آون ادما توی ذهنم چرخ می خورند . بدجوری اذیت شدم پسرک از اینکه باز یکی از دوستام پیدا شده بود خیلی اظهار التفات کرد ولی خوب .... هیچی بگذریم
فردا شب شب یلدا است و یکی از زیبا ترین رسم های ما ایرانی هاست. من تقریبن شب یلدا را به اندازه عید نوروز دوست دارم. خدا بیامرزه مادربزرگ مامانم رو . شب یلدا برای من عجین شده با خاطرت مادرجون است.بازکردن کتاب حافظ و خوردن برنج و عدس و گندم و شاهدانه بوداده . انار دون کرده با گلپرو نمک که همه اینا روی یک کرسی بزرگ توی یک سینی برنجی بود .... یادش بخیر
چقدر امروز حالم بده . از اون روزاست که نمی دونم چی می خوام . تازگی ها وقتی بنا به دلایلی چند ش خونه نیستم خیلی بداخلاق می شم . همکارام هم دیگه می دونند وقتی خیلی بد اخلاق هستم می پرسند که چند شب است خونه تون نرفتید؟
تازگی ها باز افتادم رو اون دنده که هرچی خواب می بینم مو به مو اتفاق می افته . بازم شبا می ترسم بخوابم و بازم روزا می ترسم از خواب بیدار بشم..... خیلی حالم عجیبه ......
بعد از این همه ناله هفته پیش رفتیم طبقه بالامون !! تولد . وای خیلی مهمونی جالبی بود .بعدن بیشتر می نویسم ولیهمینقدر اینو بگو که برای منی که تقریبن بعد از رفتن خواهرم دیگه یه جورایی از نسل جدید دور افتاده بودم این مهمونی خدا بود . کلی نسل جدید جدید بود خیلی جالب بود روابطشون لهجه و جنس لغات مورد استفاده شون انگار که توی یه دنیای دیگه افتاده باشی خیلی جالب بود . درهرصورت همیشه بودن در جمعی که از من جوانتر هستند برای من لذت بخش است .
خوب دیگه بهتره برم و به کارام برسم ....هم توی خونه هزارتا کار دارم و هم توی شرکت . بعضی وقت ها فکر می کنم جون سگ دارم که نمی میرم ولی نه . اول هفته دیگه ب دست پر می یام. چندتا فیلم جالب دیدم که براتون بیشتر می نویسم ازشون و چندتا کتاب را بلاخره تموم کردم در این وانفسای کار و درس و زندگی مشترک
تا بعد شادکام باشید