پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۴

ديشب به لطف يکي از همکاران بعد از مدت ها شب خوبي را داشتم . بهم گفت تالار رودکي برنامه داري مي ري؟ من دوت بليط دارم... گفتم آره مي رم . اونهم نمي دونست که چه برنامه اي است . رفتيم و چه خوب شد که رفتيم . این پسرک ما خيلي از موزيک سمفونيک و کلاسيک خوشش نمي ياد.. خلاصه دل توي دلم نبود که قراره چي اجرا بشه و اينکه اگه خوشش نياد مجبوريم يا وسطش بلند شيم يا اينکه تا اخر شب لبو لوچه کج و کوله پسرک را مشاهده نماييم . خوشبختانه هيچ کدام اتفاق نيافتاد براي اينکه برنامه اجراي آثاري از دورژاک ( دنياي نو سمفوني شماره 9 ) و چايکوفسکي سمفوني شماره 4 بود با اجراي چه کسي ؟ آقاي علي رهبري . اين آقاي بسيار سطح بالاست و در نوع کار خودش خيلي آدم حسابي است . الان توي وين زندگي مي کنه و خلاصه خيلي آدم حسابي است . اطلاعات بيشتر را مي تونيد از اينجا درباره اين ادم ببينيد . (هرچند که خيلي اطلاعات کاملي نيست هرچه گشتم چيز زيادي پيدا نکردم شرمنده) و يه کمي از روي تراکتي که بهمون دادند در باره آنتونين دورژاک هم عشق منه براتون مي نوسيم . شايد توي اين وانفساي انتخابات به آرامش آدم کمک کنه و کمي هم به زندگي معمولي برسيم .
آنتونين دوژارک (1904-1841) در هشتم سپتامبر 1841 در ناحيه اي نزديک به به رودملدو متولد شد. وي در سال 1892 به عنوان معلم به آمريکا رفت و در همان سال به رياست کنسرواتوار نيويورک و کلاس اهنگسازي آن مرکز هنري را دارا شد. او بلافاصله به موسيقي عاميانه آمريکايي و بخصوص آوازها و ترانه هاي سياه پوستان علاقمند شد و براي شناخت ان نوشته هاي جمي هونکر james Hunker منتقد موسقي و شاگرد سياه پوست او هنري تاچربولاريچ Henry Thacher Bularich را مطالعه کرد. وي در سال 1893 سنفوني شماره 5 و يا در حقيقت شماره 9 در سي ميونوراپوس 95 را که به سمفوني دنياي جديد معروف است تصنيف کرد. اين سمفوني در 15 دسامبر همان سال اجرا شد.دورپاک در مقاله مفصلي که در 21 ماه مه 1893 در روزنامه نيويورک هرالد به چاپ رساند به اهميت موسيقي سياهان اشاره کرد و به آهنگسازان آمريکايي توصيه نمود که از اين گنجينه گرانبهاي مردمي استفاده کنند. بسياري معتقدند که دورژاک به خاطر اين مقاله در سمفوني پنجم مواد تماتيک خود را از ملوديهاي سياهان گرفته است. بعد از اولين اجراي اين اثر عنوان قطعه موجب درگيري هاي شديد در مطبوعات شد. بعضي ها معتقد بودند که اين سمفوني را بايد محصول و نمونه منحصربه فردي از نبوغ آمريکايي دانست و بعضي ديگر اعتقاد داشتند که اين قطعه بيان کننده احساس غربت بيمارگونه چک است. دورژاک در نامه اي به شاگردش ، اسکار ندبال oscar Nedbal ( که اين سمفوني را در سال 1900 در برلين اجرا کرد) از بکار بردن تم هاي آمريکايي سمفوني پنجم چنين دفاع مي کند: من تحليلي از سمفوني را براي شما توسط (واي که تلفظ اسم هاي آلماني و چک چقدر به فارسي مشکل است ) Kertyschniar مي فرستم اما مطلقن از هرزه درايي هايي که در مورد بکار بردن آوازهاي سرخ پوستان و يا آمريکايي کردند بي خبرم ، اين يک دروغ است. من تنها سعي کرده ام موسيقي در حال و هواي ملودي هاي آمريکايي بنويسم . وي در جايي ديگر اعلام مي کند قطعاتي که در موسقي مجلسي او ، امريکايي گفته مي شود کاملن از موسيقي بوهمي خالص نشات گرفته است. David Ewen درباره سمفوني دنياي جديد نوشت : درواقع دورژاک در سمفوني خود نه از اسپيري توال و نه از هيچ نوع ديگر آواز عاميانه ساياهان استفاده نکرده بلکه وي ملودي ها و ماده تماتيک شخصي خود را به روال آوازهاي سياهان درهم آميخته. وي چنان با دقت ، تکنيکي و راحت اين کار را انجام داده که ما در مواردي گمان مي کنيم ملودي هاي شخصي او آمريکايي است.
- Adagio Allegro Molto
دورژاک در مقدمه Adagio افه­اي سنکوپه اختصاصن آمريکايي را بکار برده که در تم Allegro مشخص تر مي شود . دو تم ديگر يکي با نت پايه که عمق مخصوصي دارد (Fa نه Mi) و ديگري نوعي ارانژمان از نگرواسپيري توال است ، بخصوص امريکايي مي نمايد.
Largo تم اصلي لارگو تحت تاثير Hiawatha شعر لانگ فو ساخته شده که بازگو کننده افسانه Cataracte با نام Minnehaha که در نزديکي Minneeapolis شناخته شده است. رئيس قبيله سرخ پوست Hiawatha هرسال زن جواني را براي روح Cataracte قرباني مي کند. همسر رئيس قبيله به نام Minnehaha (آبي که مي خندد) براي اينکه شوهرش را وادار کند تا خلاف اين قانون وحشتناک عمل کند خود را در رودخانه مي اندازد و در برخورد با صخره ها کشته مي شود . مي گويند زماني که دورژاک احساس کرد موسيقي اش با اين افسانه درآميخته به يکي از شاگردانش گفت : يکي از پاساژهاي گذري Largo با عنوان Un Poco Piu Mosso (کمي تندتر) را دارد. زن جواني را تجسم مي نمايد که اشک ريزان از شوهرش Hiawatha خداحافظي مي کند.
Scherzo Molto vivace ملودي اصلي اين موومان براي رقص سرخ پوستي در نظر گرفته شده بود. زيرا دورژاک قصد داشت اپرايي براساس افسانه Hiawatha بنويسد. لانگ فو درباره Trio اين قسمت مي نويسد : Trio ما را به يک کافه بوهمي مي برد که فرانس شوبرت نيز در آنجا حضور دارد.
Allegro Con Fuoco
دورژاک در اين قسمت مجددن تم هاي موومان اول را به کار مي گيرد . تم هاي اوليه آن از نظر شخصيت آمريکايي است. اما يک ترانه چک رودرروي آن و بعد به موازات آن قرار مي گيرد. در عين حال گردهمايي اين دو تم بزرگداشتي است از دنياي جديد و ميهن دورژاک .
دورژاک را يکي از بزرگترين آهنگسازان ملي گراي چک مي شناسند که در آثارش جمع ريتم و رنگ و اصوات شادي را به ارمغان مي اورد. وي در اول ماه مه 1904 در پراگ ديده از جهان فرو بست.
(اين چيزايي که نوشتم همه اش از روي تراکتي بود که توي تالار بهمون دادند . اطلاعات بيشتر را مي تونيد از اينجا ببينيد)
موقع برگشتن هم ساعت هاي اخر تبليغات براي کانديداهاي رياست جمهوري بود خلاصه خيابان از تبليغات به لجن کشيده شده بود. پول مالياتي که مي دهيم روي زمين به شکل آقاي رفسنجاني و قاليباف و ... ريخته شده بود يه سري هم فحش مي دادند و يه سري هم اعلاميه مي گرفتند و خلاصه آشفته بازاري بود بي نظير.... ولي جمله اي ديدم روز سه شنبه در ميتينگ معين توي خيابان اميرآباد که پشت جليقه بچه هاي ستاد انتخاباتي اش نوشته شده بود : يک برگ راي تمام سهم من از دموکراسي؟!
يه جورايي منو ياد فروغ مي انداخت " سهم من پنجره اي است .....""
بالاخره تصميم خودم را گرفتم به معين راي مي دهم ..... چون دلم براي مملکتم مي سوزد و نگرانش هستم و احساس مي کنم که نبايد روند اصلاحات را خفه کنيم . خاتمي بذري را کاشت . الان تازه جوانه زده ، بايد که بکوشيم تا به درخت تبديلش کنيم ......