دوشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۸

بازگشت

گاهی برگشتن به ریتم عادی زندگی خیلی حس خوبی می دهد.امروز احساس تولد دوباره دارم. مدتها بود که نمی تونستم از زندگی لذت ببرم و خوشحال باشم.البته به گمانم بخش عظیمیش به خاطر شرایط حاضر باشه. ولی بعضی وقت ها انگار لازم هستش که یه کارهایی رو که قبلن نمی کردی یه بار دیگه امتحانش بکنی و بعدش به این نتیجه برسی که ریتم قبلی زندگیت بسیار خوب بوده و خوشحال و راضی بودی. از مهرماه امسال بسیار شرایط سختی را گذروندم.می دونم که همه آدم ها مشکلات خاص خودشون رو دارن ... یه چیزایی رو که همیشه ازش فراری بودم امتحانی کردم.امتحانش یه ذره گرون تموم شد ولی برام لازم بود.
اصولن دوست ندارم آدم ها را به خلوت زندگی شخصیم راه بدم و ارتباط عاطفی تنگاتنگی بوجود بیارم. حالا چه دختر و چه پسر خیلی فرقی ندارن... در دو مورد اشتباه کردم ولی از هر دو مورد درس های خوبی گرفتم.
تصمیم هایی گرفتم که امسالم رو تا جایی که امکانش وجود داشته باشه خوب برگزار کنم.
و این حس خوبی بهم می ده.
برای همین می گم گاهی برگشتن به ریتم عادی زندگی خوبه...این که دوباره مثل سال گذشته خوشحال باشی و از جودت لذت ببری بدون نگرانی های بی ربط...
بعد از مدت ها دارم دوباره به زندگی سلام می کنم...
و بخشی از این ها رو فرشته جون مدیون صحبت های خوب تو هستم ...مرسی از همه ی نگرانی هات ...
برگشتن دوباره ام را می خوام امروز جشن بگیرم...