پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵

صبح توی ده ما (لواسان) هوا خیلی عالی بود . داشتیم می آمدیم با پسرک سر کار. بعد از هزار سال تصمیم گرفتم یک موسیقی ایرانی به سبک لس آنجلسی گوش کنیم. خلاصه پسرک هم گفت بیا به کار تقریبن جدید آقای عاصف گوش بدیم. چند تا کار قشنگ داره . گفتیم باشد. خلاصه آهنگ پشت آهنگ ( که تازه هر کدام از اونها برای خودش داستانی جدا داره) گوش کردیم تا نوبت رسید به آهنگی که گویا می بایست نامش خبر چین بوده باشد. این آقا گلایه داشته که چرا می بایست از بین این همه دختری که در دنیا وجود داره یک دختر خبرچین نصیبش بشه.
بازهم کلیشه های قدیمی : تنها زنان هستند که از خبرچینی لذت می برند و انگار که آقایان اصولن با این گفتاربیگانه هستند. نمی دانم چه زمانی می خواهیم از این کلیشه ها دست برداریم . کاشکی همان طور که روز بودکه ماهیان قرمز عید را به آب می سپاردند، روزی هم بود که این کلیشه ها را به خاک می سپردیم.
تا کی باید شاهد این باشیم که از اطراف و اکناف دنیا برایمان لقمه ای از این کلیشه های پوسیده می گیرند؟ جالب قصه اینجاست که هر جا بروی آسمان همین رنگ است چه در س آنجلس و چه در تهران یا کمپانی ترانه باشه یا صدا و سیمای جمهوری اسلامی . هیچ فرقی نمی کنه ... همه اش استفاده ابزاری از زن است ....
خلاصه صبحمان کوفتمان شد ......
امضا کمپین سنگسار و امضا فرم یک میلیون امضا یادت نره ( اینهم مدل تبلیغات جدید رادیویی جمهوری اسلامی بود .......)