یکشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۰

کوهیار

برای کوهیارم که به مانند کوه استوار است ....
گوشه ی دلخواهم نشسته ام، عکس های اون روز را نگاه می کنم و یاد تو هستم... یاد اون روزهای خوش خیابون مستوفی، یاد اون تلفن های ساعت 5 صبح، یاد اون سه شنبه هایی که تا صبح نگران بودیم برای چهارشنبه های خاکستری اوین،...
یاد اون اس ام اس های خنده داری که برام وسط جلسه می فرستادی! یاد اون وقت هایی که می شد راحت بشینی و فیلم نگاه کنی... یاد اون تعطیلات عید ، اون سموسه ها و فلافل های کوفتی پارک لاله، چقدر مسخره ام می کردی وقتی فهمیدی که مسموم شده ام!!!!! یاد اون شب های انتخابات و روزهای بعدش، یاد اون روزهایی که می اومدی سر کار دنبالم تا بریم تظاهرات...
سخته کنار باشی، سخته دور باشی، سخته دستت بسته باشه و نتونی هیچ کاری بکنی، سخته این جا همه اش هر دقیقه با عذاب وجدان در جدال باشی ....سخته با هر صدای زنگ تلفن فکر کنی الان بهت یه خبر بد می دن و تو نمی تونی برگردی...
تنها کاری که این جا ازت بر می یاد اینه که عکس پروفایلت رو عوض کنی و اخبار را با اشتراک بذاری یا یه پتیشین امضا کنی...
دلم برات تنگه رفیق، نمی دونم در چه حالی هستی... کجایی؟ کی بازجوت هستش؟فقط می دونم که شرمنده ات هستم ... کاری ازم بر نمی یاد...
لعنت به این روزگار....
بعد نوشت: روی کوهیار کلیک کنید و پتیشین رو امضا کنید لطفن. امضاهاتون از اونی که فکر می کنید موثرتره...